June 10, 2008

يادواره سهراب

بادة صافی در جامِ محبت

سرخوشانِ عشق بی ساية هجران
بانگ نوشانوش از ميکده برخاسته ليک
ساغر مستان از بادة صافی خالی است
**
چه کسی بر در زد
باد می آمد!-تا توبودی ای خوب!
چه کسی باز صدا زد سهراب؛؟
وسعتی بی پاِيان- واژ ه  های بی نام-
پای اون آب زلال-پشت بازی “”
"و در اين نزديکی
:هيچ چشمی ديگر
؛عاشقانه بزمين خيره نشد"
در دکانِ صفا را ديگر-هيچ رندی نگشود
مُشگ در چنتة عطار نريخت.
هيچ آوازِ شباهنگی نيز
ره به صبحی نگشود.
**
"عاقلان
نقطة پرگارِ وجودند ولي"
"عشق می داند"
{تو بديدارِ کسی رفتی در آن سرِ عشق
تو به مهمانی دشت اندوه
و بباغِ عرفان
تا هوایِ خنک استغنا}
سرِ بام ملکوت.
***
مرگ اما گفتی{-پايان کبو ترها نيست
وعشق....
.........
هزار ويک گرة رودخانه را نگشايد}
وعشق دانست که سرگرداني2
{در بهشتِ پر يشانیِ پاک پيش از تناسب}
بی گمان ديگر تو
لایِ گلهایِ حيات
کفش را يافته ای!!!" رستگاری را هم
"و در آن وسعتِ بی واژه" رسيدی به تهِ بوتة خاک
اما اين سو
{ريشة زهد زمان} بارور است
و نپوسيده هنوز
جای شکراما باقی است هنوز
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ}
"پرشی دارد اندازه عشق
چشمها را بايد شست- چه کسی پشت در است؟؟؟."
از ده پايين دست-
پشت فواره ی نور- پای آن آب زلال
شايد از گوشه ی چشم اندوه
پيچک دور تماشایِ خدا
داخل ِ واژه صبح
۱۹ فوريه ۲۰۰۶
0. صدای پای آب
1. عاشقان نقطه پرگار و جودند ولی عشق داند که در اين مرحله سرگردانند
Powered By Blogger

چشم انداز

ما هیچ مانگا ه

Search This Blog

On this b-loging businessُ.

It has been a while since I wrote any thing that I did not have an audience in mind or better yet did not know who might read or not and what for. Concentrating on Poetry and free style format stream of consciousness is what I HAVE IN MIND LIKE YOUR JOURNAL OR DAIRY. IN BOTH FARSI AND ENGLISH. LET FREEDOM evolve
.

غروب صحرا

غروب صحرا
My photo
Oakton, Virginia, United States